عروسی بوسنیایی و سوئیسی در ساحل هتل در آنتالیا ترکیه

عروسی کاترینا و عُمر, زوج سوئیسی و بوسنیایی

در 28 ژانویه سال 2018 از یک زوج ایمیلی مبنی بر برگزاری 25 مین سالگرد ازدواج دریافت کردیم و در 14 فوریه 2018 به ما اطلاع دادند که آن ها به آنتالیا خواهند آمد و در هتل Voyage Belek Golf & Spa اقامت خواهند کرد و میخواهند ملاقاتی با ما داشته باشند و ما این خواسته را با فراق باز پذیرفتیم.و ما آن ها را در 17 فوریه سال 2018 ملاقات کرده و برای برگزاری مراسمشان هتل های Gloria Golf Resort و Gloria Serenity Resort از نزدیک همراه آنان بازدید کردیم.کاترینا و عمر زوج های فوق العاده دوست داشتنی با انرژی مثبت بودند که هنگامی که آن ها را مشاهده میکردیم میتوانستیم آن عاشقی های ازدواج همانند موجود در داستان ها که میتوان به ندرت یافت را در نگاه هایشان خواند.

اگر واقعیت را بگوییم آن ها یه ثانیه دست های یکدیگر را رها نکرده و یک ثانیه از نگاه کردن در چشم هم دیگر خسته نشدند و من با وجود ایشان به شغلم بیشتر از پیش علاقه مند شدم. و من کارم را دوس دارم بدلیل اینکه 25 سال در کنار هم زندگی کرده اند بدون هرگونه آزار و اذیت یکدیگر و آن ها همچنان این عشق را ادامه میدهند و من از اینکه فرصت شناختن آن ها را بدست آوردم بسیار خوش حالم.

از نظر من آرامش و رفاه دنیا و زندگی در راحتی همه و همه از خانواده شروع میشود و بعد ها در کشور و بعد ها در دنیا وسعت می یابد.کاترینا و عمر عزیز دنیا به زوج هایی همانند شما احتیاج دارد و چه خوب که شما را شناختم . چه خوبه که هستید.

عمر عزیز,عمر صدایت میزنم چون آن ها دیگر همانند خانواده برایم شده اند. و آن ها بدلیل این که همانند خودم اصالتا بوسنیایی دارد و دارای عرق ملی هستم بر همین اساس و به همین دلیل به عمر و خانواده اش ارتباط قلبی پیدا کردم و کاترینا را به عنوان عروسمان بسیار و بسیار دوس داریم. و پسرشان سینان در این خانواده دوست داشتنی و پر از عشق بزرگ شده است و او هم همانند پدر و مادرش نیمه دیپرش یعنی نادیا را پیدا کرده است و جوانان خوش شانسی هستند.برای جشن کاترینای عزیز هتل گلوریا سرنیتی را بسیار پسندید این هتل که دارای منظره دریا منظره نهر و رودخانه و دارای فضای سبز است محال

است که کسی را مجذوب و عاشق خود نکند و یکی از چندیدن هتل برتر شهر بلک میباشد.

با کاترین و عمر عزیز طولانی مدت صحبت کردیم و دریافتم که آن ها اصلا جشن عروسی برگزار نکرده اند. خانواده ی عمر به دلیل مسلمان بودن خواسته اند که مراسم همانند اصول بوسنیایی و مسلمان باشند و خانواده کاترینا بدلیل مسیحی بودن خواسته اند مراسمشان در کلیسا برگزار شود و این دو انسان دوست داشنتی برای آن که هیچ کدام از خانواده ناراحت نشوند بدون برگزاری جشن عروسی و فقط با عقد رسمی ازدواج کرده اند. خانواده ها ناراحت نشده اند اما کاترینا و عمر هیچگاه لباس عروسی و لباس دامادی نپوشیده اند.

در حقیقت انسان برای شاد بودن و شاد شدن به چیزهایی جز عشق و احترام نیازی ندارد و یکی از بهترین های مثال قانع کننده برای این زوج دوست داشتنی کاترینا و عمر میباشد.

و من در فکر این نبودم که مراسمی برای برگزاری جشن 25 مین سالگرد باهم بودن را جشن بگیرم در فکر آن بودم که برای تمام این سال هایی که گذشته است یک مراسم باشکوه برگزار کنم.همانند آن چه که 25 سال پیش خواسته اند بشود و نشده است فرض کردم و تمام سناریو ها دکوراسیون ها را طبق آن شروع به برنامه ریزی کردم.نمیدانم چرا اما من در آن مدت حاضر شدن بیشتر از آن ها هیجان داشتم.

ما تا تاریخ 6 جولای 2019 در آنتالیا دو بار باهم دیگر ملاقاتی داشتیم و مجددا مکان های عروسی هتل گلوریا را بازدید نمودیم و صحبت های طولانی با یکدیگر کردیم. این دو انسان ساده و کسانی که میانه خوبی با زندگی داشتند را هرچه بیشتر میشناختم بیشتر عاشقشان میشدم. کاترینا موقع آمدن

لباس عروسی را هم با خودش آورده بود. و لباس عروسی بلند بودن قد لباس باید کوتاه تر میشد و من بدلیل این که چندین و چند سال طراح لباس عروسی بودم لباس عروسی کاترینا رو شخصا خودم کوتاه کردم. و هنگامی که این کار را انجام میدادم با احساسات فراوان و غرور فراوانی انجام میدادم چون متاسفانه پدر و مادر کاترین در قید حیات نبودند و شانس دیدن این روز مخصوص و ویژه کاترینا را نداشتند. به دلیل اینکه فردی بسیار احساساتی هستم و به همین دلیل جزئیات و داستان های کوچک امکان دارد مرا تحت تاثیر قرار دهد. هنگام پرو لباس عروسی کاترینا خود را همانند مادر کاترینا احساس میکردم و تصمیم گرفتم برای مراسم عروسیش همه چیز را مانند مادر خودش حاضر کرده باشم. و این حس فوق العاده ام را نتوانستم با آن ها به اشتراک بگذارم اما در نوشته ام میخواهم با آن ها به اشتراک بگذارم. آن ها برای حاضر شدن برای عروسی بسیار راحت بودند اما نگرانی و هیجان من 2 برابر شده بود.

هفته عروسی فرا رسیده بود و تمام مقدمات دکوراسیون در حال انجام اتمام بود و تمام ملزومات دکوری که جدیدا طراحی کرده بودم تک تک پس از انجام توسط صنعتکاران در حال آمادن بود. و دکوراسیون میز شام عروسی و مسیر راه کاترینا همه از دکور های جدید برای کاترینا بود و دکوراسیون جدید را در هدف خودم قرار داده بودم. و میخواستم که گل های بزرگ و چشم نواز باشد سه رنگ گل بزرگ برای ما نیاز بود و خودم شخصا درخواست داده بودم که گل ها از کشور کنیا وارد شوند و این گل ها را در سردخانه مخصوص تا روز مراسم عروسی برای ما نگهداری کردند.

در روز 5 جولای به همراه طراح گل شروع به دیزاین گل کردیم و آتلیه کارمان پر از گل های رنگارنگ شده بود و در تمام در ذهنم سوالاتی چون آیا این دکور جدید را کاترینا خواهد پسندید؟ آیا اون رو شگفت زده خواهد کرد ؟ در حال چرخش بود و تا صبح به جواب این سوالات فکر میکردم . ساعت 6 و نیم صبح تمام دکوراسیون گل را تمام کردیم و در ساعت 8 تمام افراد تیم و گروه آمدند و اکیپ یکجا جمع شد و تمام وسایل را آماده کرده و آماده سفر شدیم در این سفر 1 کامیون وسایل, 1 ون سیستم صدا و نور,4 ماشین اکیپ فیلم برداری و عکاسی و آرایشگر مجموعا 6 ماشین به راه افتادیم و به سمت هتل حرکت کردیم. گروه فیلم برداری و آرایشگر برای آماده سازی عمر و کاترینا خدمت رسانی میکردند و آن ها را آماده میکردند و من و

اکیبم نیز کارهای آماده سازی محل عقد و میز شام را انجام میدادیم. پسر عزیز آن ها سینان چمدان خود را در هواپیما گم کرده بود و تمام لباس های عروسی درون آن چمدان قرار داشت و بدلیل بی تفاوتی مسئولین خطوط هوایی اندکی تلخی در صورت آن ها را میتوانستیم ببینیم اما این مشکلات پیش پا افتاده نمیتوانست شادی و نشاط خانواده را بر هم بزند و به همین دلیل دوباره شادی و نشاط به این خانواده بازگشت خانواده ای که حتی به استقبال تلخی ها با صورتی خندان می رفتند در ساعت 5 بعد از ظهر کم کم میهمانان به محل مراسم عقد می آمدند.همه آن ها انسان هایی رنگی و با نشاطی بودند. عمر دوست داشنتی با دسته گل عروس به محل عروسی آمد و منتظر آمدن عروسش کاترینا شد اما در چهره او میتوانستی آن هیجان وصف ناپذیر را بخوانی . و یک عینکی که واقعا برازنده او بود در چشمانش بود.و به نظر من عمر نه برای محافظت چشمانش از نور آفتاب بلکه برای پنهان کردن احساساتش عینک آفتابی زده بود.و حال مرا نپرسید که از حال عمر هم بدتر بود.

من خودم را مانند مادر کاترینا حس میکردم و نمیخواستم او را در این روز بیادماندنی تنها بگذارم و به همین دلیل اولین صحبت را من انجام دادم.

کاترینا همراه با دایی خود آمد و دیده شد و از آن خنده های روی صورتش مشخص بود که از مکان مراسم خوشش آمده است و من برای این موضوع بسیار بسیار خوشحال بودم.

به مدت 45 سال تجارت جهانی کرده بودم و در بیشتر مراسمات و کنفرانس ها و جلسات حق صحبت داشتم و صحبت کرده بودم اما هیچ موقع به اندازه آن مراسم استرس نداشتم و صحبتم خیلی هیجان انگیز بود و به همین دلیل مجبور شدم صحبن هایم را از روی کاغذ بخوانم . هنگام خواندنم نیز اسیر هیجان خودم شدم و تا حدودی هنگام خواندن مشکلاتی داشتم. تمام صحبت هایی که با میهمانان داشتم را میخواهم با شما به اشتراک بگذارم :

((میهمانان عزیز به این مراسم عقد بسیار خوش آمدید .

سال های سالی که تعدادشان را به یاد نمی آورم , مراسم عقد و جشن عروسی برگزار کردیم. و به حدی که تحت تاثیر این دو انسان فوق العاده قرار گرفتم, در هیچ زوجی قرار نگرفتم.احساس بین آن ها همانند آبشاری است که هیچگاه سرچشمه آن قطع نمیشود و این عشق و احترام هنوز نامی به خود نگرفته است و چیزی فراتر از عشق و علاقه است.

از این که این دو انسان دوست های من هستند بسیار خوشحال و شادم و برای شما سالیان سال سلامتی و شادکامی آرزومندم و در حضورتان سخن اول را من خواستم که گفته باشم و تمام احساساتم را خواستم که با شما به اشتراک بگذارم

دوباره خوش آمدید و ممنون که آمدید ))

و از آن ها و تمام زوج ها بسیار سپاسگزارم که این حس فوق العاده را باعث شدند من تجربه کنم

خانواده عمر خانواده ای که دارای ارتباط فوق العاده با زندگی بودند پر نشاط و شاد و انسان هایی بودند که ارتباط خانوادگیشان فوق العاده قوی بود .و من هم به دلیل بوسنیایی بودنم و جزوی از یوگسلاوی بودنم مانند آن ها, همدیگر را بسیار دوست داشتیم پدر عمر یک مرد 85 ساله بوسنیایی با نشاط و فوق العاده و برادرش نیز مانند پدرش یک مرد فوق العاده شاد بود. پدر و پسر قاشق هایشان را به دست گرفته و دین شهر آنکارا را به جا آوردند و رقص مخصوص آنکارا را انجام دادند و رنگ دیگری به این شب فوق العاده آمیختند. خانواده عمر خانواده ای بود که بسیار به رقص و خوش گذرانی علاقه داشتند و واقعا خانواده ای بود که دین خود را به رقص های سنتی ترکیه ادا میکردند.اما چیز که واقعا مرا شگفت زده کرده بود کاترینا هم مانند آن ها به رقص های سنتی ترکیه مسلط بود و او هم مانند آن ها بخوبی می رقصید. دوستان آن ها که ترک بودند توانستند به خوبی خود را با ریتم آهنگ وفق داده و رقص هالای را به خوبی هرچه تمام تر انجام دهند.

کاترینا و عمر و پسرشان سینان و عروسشان نادیا به همراهی یکدیگر بعد از عروسی به ماه عسل رفتند و برای گرفتن عکس ها و ویدیو های فوق العاده مراسمشان دوباره به سراغ ما آمدند. از ملاقات دوباره آن ها من و گروهم بسیار خوش حال شدیم. کاترینای عزیز برای دکوراسیونی که برای اولین بار برای آن ها انجام دادم بسیار از صمیم قلب ازم تشکر کرد. و هنگامی که خوشنودی خود را از دکور جدید برای من تعریف میکرد آن خوشنودی قابل لمس در چهره اش برایم بهترین هدیه ای بود که میتوانستم بگیرم.

تمام احساساتی که در مراسم عروسی دوستان عزیزتر از جانم در تاریخ 2019/07/06 در درون قلبم بود را نمیتوانستم درون خودم نگه دارم.

ملاقات با شما یکبار دیگر هیجان خاصی برای من به ارمغان آورد.

برای این دوستان عزیز تر از جانم به همراه فرزندانشان سالیان سال سلامتی و شادکامی در کنار هم را آرزومندم