ابتدا ذهن سپس قلب خود را گوش دهید ودرازدواج تصمیم گیری کنید
در انتخاب همسر/ازدواج چیزهایی که باید در مورد آنها دقت کرد کدامند؟
آیا ازدواج یک شرط ضروری است؟
هیچ کس رابینسون کروزه نیست حتی او نیز زمانی که یک دوست پیدا کرده از شادی به هوا پریده است.
ذاتا ازدواج،نه صرفا به برای نیازهای انسان دوستانه و معنوی در حال حاضر ،بلکه به عنوان نهادی برای پاسخ به اساسی ترین نیازهای انسان - پناهگاه، تغذیه و تولید مثل - در هر فرهنگی در هر قرنی درجامعه ها بلند پایه انگاشته شده و به عنوان یک شرط اساسی اعلام شده و حتی برکت داده شده است.بیایید و ببینید که در همین زمان موسسه ایست که بیشترین شکایت را نیز دارد. کسی که مساله ای دارد،کسی که کارهایش به خوبی پیش نمیرود،کسانی که به آرزوهای جوانیشان نرسیده اند، عموما از ازدواجشان شکایت میکنند.
انگار که در جوانیش خیلی شاد و موفق بوده،یا اگر مجرد بماند به خواسته هایش میرسیده است. هم ازدواج میکند هم شکایت میکند هم اینکه از ازدواج صرف نظر نمیکند. فکر میکنند هر چه هم که اتفاق ناخوشایند بیافتد برای مجردها میافتد وافکارشان به هم میریزد:" چه میشود ازدواج نکنیم؟"شما به آنها توجه نکنید. حتی صرفا به من هم توجه نکنید. بعضی زمانها من هم به طنزمیگویم "زنی که ازدواج نکرده نیمه است و در صورتیکه ازدواج کند کامل میشود.مردی که ازدواج نکرده نیمه است و با ازدواج به تکامل میرسد." اما کاملا میدانم به بیان ساده تر میبینم که در سالهای مجردی زندگی من که با تلاشهای بی هدف و بی نتیجه سپری شده است، بعد از ازدواج ، تغییر کرده است و روی جایگاه خود نشست و شروع به تولید کرد و آنچه من در زمینه های مادی، معنوی، اجتماعی تا کنون پیش رفته ام پس از ازدواج اتفاق افتاده است.(از همین جا ازهمسرم تشکر میکنم!)
وقتی که عکس های قدیمی را با هم بررسی میکنم، جوانی را میبینم که مدتها با خودش حرف میزد، به خاطر تنهایی در دل تنگی غوطه ور شده بود وسپس به خاطر وضعیت امروزم خداوند را شکرگزارم.
چه کسی ازدواج کرده،چه کسی مجرد مانده، چه کسی طلاق گرفته و هر کسی چند بچه دارد؟ دقت کردم کسی که ازدواج کرده و خانه بنیان نهاده، اهداف صلح آمیز تر و کارآمدتری را به واقعیت تبدیل کرده است. با گفتن "حالت چطور است"با خنده های شاد و مداوم میگوید :"خوب!"
به عبارت دیگر، مردان باید از شر بدرفتاری رهایی یابند و بالغ شوند، و خانم ها باید برای تثبیت شخصیت خود، ازدواج کنند.
پس چگونه می خواهید فردی را که با اوازدواج خواهید کرد را انتخاب کنید؟
در ابتدا مشخص کنید چه میخواهید
کسی که میگوید"هر کاری باشد انجام میدهم برادر" یافتن کار خوب و مناسب واقعا برایش واقعا دشوار است این معلوم است.حتی پیدا کردن کار نیزبرایش دشوار است. با این حال، اگر فرد تعیین کند که چه چیزی می خواهد، راحت ترمی داند که او به دنبال چه چیزیست ومی تواند بسیار راحت تر آنرا پیدا کند. در ازدواج نیز اینگونه است. وقتی در مورد اینکه با چطور شخصی میخواهی ازدواج کنی تصمیم گرفتی نصف کار انجام شده است. اما برای این در ابتدا ، شما نیاز به شناسایی شخصیت خود، تعیین جهت و نیازهای خود دارید. یعنی شناختن خودتان ضروریست.
در روابط دو طرفه، در زندگی خانوادگی چه چیزی برای شما مهم است؟ آرامش،اشتراک گذاری ،یاری و کمک ،هیجان و یا اعتماد؟اولویتهایی که برای شما غیر قابل اجتنابتد کدامها هستند،مواردی که قطعا قبول نخواهید کرد کدامها هستند؟ عناوین اینها را باید به درستی انتخاب کنید.
دست کم در ده جمله، احتیاجات،انتظارات،شرطهایتان را به ترتیب بنویسید. در ذهن و دستتان نگهدارید.طبیعتا با مرتب کردن ترتیب این موارد لطفا اقرار نکنید.
اتحاد ایده آل ضروری است اما کافی نیست
وقتی همسفر زندگیت را انتخاب میکنی درسر لیست مواردی که باید دقت کنی اتحاد ایده آل قرار میگیرد.زندگی فردی که عمرتان را در زندگی مشترک با او سپری خواهید کرد چطور به نظر امدنش، چه بودن اهدافش و سنجشهای دیگر در مورد او مهمترین مسئله ایست که باید روی آن تمرکز کرد.
زندگی با لذت و خوشی و آسایش سپری خواهد شد یا با در پی ایده آل ها بودن و لزوم از خود گذشتنها و فداکاریها ؟ زندگی بهتر با پولی مه بدست میآید هدف است یا با افزایش درآمدها ،صرف امور خیریه خواهد شد؟ وقتی صاحب فرزند شدی او با توجه به کدام اصول رشد خواهد کرد چه نوع امکاناتی به او داده خواهد شد؟ در زندگی اجتماعی با دیگران در چه نقشی ظاهر خواهد شد؟ در چنین انتخاب های اساسی، انطباق برای یک ازدواج خوب شرط غیر قابل اجتناب میباشد.
درجواب هر دو جنس به سوال "در زندگی مشترک، شرایط شاد بودن کدامند؟"، یکی از سه پاسخ داده شده حتی اولین آنها "باور و اتحاد ایده آل" بوده است.(پاسخهای دیگر نیزدوست داشتن و هماهنگی جنسی بوده اند) به همین دلیل اولین موردی که در کسی که با او ازدواج خواهید کرد باید توجه کنید این است که آیا شما ایده های مشابه را به اشتراک می گذارید یا نه؟ یعنی اینکه همسر شما در مسیر زندگیتان باید دوست وهمسفر شما نیز باشد.
با گفتن "در حال حاظر آنطور که میخواهم نیست اما در آینده اصلاح خواهد شد" خودتان را فریب ندهید. آیا تضمینی برای تغییر کردن اوهست؟ یا اینکه خودش میتواند تضمینی به شما بدهد؟یا اینکه شما مشتاق به قمار کردن هستید؟ و یا اینکه خطر را خیلی دوست دارید؟
مهمترین نکته این است اما صرفا نکته مهم نیست .ضروریست اما کافی نیست. در این نقطه،به خصوص در گروهی از مردم هم فکر که در مسیرآرمان های خود زندگی می کنند یک خطایی وجود دارد که بیشتر مرتکب آن میشوند: بدون در نظر گرفتن خوب یا بد بودن فرد صرفا بخاطر اینکه افکار مشابه را به اشتراک میگذارد با او ازدواج کردن.
کسانی که میگویند "ذاتا آنچه در ذهن من است مختصر میباشد؛ اگر کسی را پیدا کنم که آرمانهای من را به اشتراک بگذارد،بدون توجه به خلق و خوی او و سبک و سنگین کردن، ازدواج خواهم کرد."بسیارند.اگر واقعا فکر کنیم ایا اینطور نیست که حتی ایده آلهای یکسان را انسانهای مختلف به طرق متفاوت بیان میکنند؟ یک مثال ساده نشستن در خانه و خواندن کتاب و نوشتن نیز یک فرم ایده آل خدمت است؛ به طور مداوم به گشت و گذار پرداختن و به گپ زدن شرکت در فعالیت ها وارد شدن نیزهمینطور. اما در بین اینها به اندازه کوهها فرق وجود دارد. فقط هماهنگی فکری را در نظر گرفته همبستگی و تناسب شخصیتها را نادیده گرفته مرتکب خطا نشوید لطفا. در بین کسانی که افکارشان شبیه شماست مطلقا فردی پیدا میکنید که از نظر شخصیتی نیز با شما تناسب داشته باشد.
دوست داشتن ضروریست و عشق ریسک دار
این تقریبا یک بحث کلاسیک است: آیا در ازدواج عشق لازم است یا نه؟ به عنوان یک پاسخ عمومی همه می گویند: "البته که لازم است." . اما من فکر می کنم دوست داشتن ضروری است اما عشق ضروری نیست. حتی خطرناک است بلافاصله اعتراض نکنید بیایید اول نامگذاری را صحیح انجام دهیم .
دوست داشتن در معنایی که آن را به کار برده ام، احساس کردن نیاز به فردیکه در طرف مقابل است،از بودن با او خوشحال شدن، کاستی هایش را خوب دیدن است.
چیزی که عشق مینامیم، به او محتاج بودن،بدون او نبودن،کاستیهایش را ندیدن است.چنین عشقی ایا وضعیت روانی ناسالم(همچنین کورهم نامیده می شود) نمیباشد؟ بنابراین با یک احساس چگونه میتوان یک دوستی و همراهی سالم ایجاد کرد؟
آیا می دانستید که برخی از داروهای مورد استفاده برای درمان افسردگی نیز احساسات بیش از اندازه عشق را کاهش می دهند؟ این واقعیت است که عشق در سطح وسواس را، حتی یک بیماری می توان شمرد. اما با استفاده از کلیشه های عصر مدرن، اکثر جوانان عشق ازدواج را بزرگترین رویای خود می دانند. اکثر این مردم وقتی عاشق میشوند ، موارد ناهماهنگ وکاستیهای طرف مقابل را نمیبینند، آنها زندانی احساسات عجیب و غریب هستند و منطق را به طور کامل از بین می برند و ازدواج های نادرست را انجام می دهند. برای کسی که در عشق فرو رفته است، طرف مقابلش بهترین فرد در جهان است، کامل و بدون کسور است، برای خاطر او خلق شده است، بدون او، در زندگی اش مضطرب و نا امید خواهد ماند.با این حال، زمانی که عشق یک احساس است و احساسات نیز موقت هستند، پس از مدتی، زمانی که عشق شروع به سردی و ویرانی می کند، اشتباهات قبل از آن شروع به دیده شدن میکنند. . در اکث موارد رابطه ای که با شور و شوق ایجاد شده با ناامیدی به پایان می رسد. علاوه بر این، این نوع ازدوست داشتنهای غیر واقعی، هیجان های افراطی ، به ذهن فردی که در این مسیر است ناامیدی ایجاد میکند" من به اندازه ای که او تصور می کند کامل نیستم وقتی که او متوجه این تفاوت شود چه خواهد شد؟"
در اصل فردی با اینگونه دوست داشتن ،کسی را که دوست دارد در زندانی محبوس میکند.کسانی که صعود میکنند از این مرحله، وقتی غیر واقعی بودن رویاهایش را می بیند، او نمی تواند در وسط باقی بماند ، این بار آنها فرد مورد علاقه خود (!)را به قعرزمین می اندازند!
انتظارات بزرگ اماده دریافت دلشکستگی ها و ناامیدی های بزرگ هستند. شما خودتان باشید اگرفردی که در مقابلتان است به شما بیش از حدی که هستید ارزش میدهد شما را کاملتر از آنچه هستید میبیند، اگر دیوانه وار عاشق شماست،از این فرد فاصله بگیرید. دوستدار واقعی شما، کسی که خطاهایتان را نیز می بیند اما بخاطر خوبیها و نکات مثبتتان آنها را میبخشد،از شما انتظارات افراطی نداشته شما را تحت فشار قرار نداده و یاری رسان شماست آیا این بهتر و زیباتر نیست؟
آیا به تنهایی نیز خوشحال و شاد هستید؟
با اتحاد دو ناامید آنها خوشحال و راضی نخواهند شد. اگر به تنهایی شادی را نیابید و تنها با تکیه به فرد دیگری خوشحال خواهید بود، دیگر اینگونه نباشید بهتر است.ذاتا شاد نخواهید بود. علاوه بر این اینگونه تکیه کردن ،هنگامی که او عطسه می کند، برای زکام شدن شما راه باز میکند، و هنگامی که شما بیش از حد تکیه کنید، شانه هایش دردناک خواهد شد. بخاطر همین شاید در لحظه اول برای شما اشتباه به نظر خواهد آمد اما، اگر شما در مجردی شاد و یک فرد متعادل و متناسب در درون خود هستید،احتمالا با ازدواج کردن بیشتر شاد خواهید بود. اگر در زمان مجردی ناراحت ، مشکل دار، بدون آرامش هستید، بعد از ازدواج شاد بودن شما نمیتواند واقع بینانه باشد.باید قبل از ازدواج در درون خودتان یک جمع بندی داشته باشید .
فراموش نکنید،یک ازدواج خوب یک زندگی بد را رقم نخواهد زد، اما دریک زندگی بهبود یافته ازدواج خوب انجام می شود.
ممکن است با این کلماتم آرزوهای شیرین بعضی را خراب کنم، اما این یک تصور غلط بزرگ و مایه تاسف است که فکر کنید تمام مشکلات شما به طرز معجزه آسایی هنگام ازدواج تان اتمام مییابند. قرار دادن معانی و مفاهیم بسیارزیاد برای ازدواج، هم غیر منطقی و هم خطرناک است. طرف مقابلتان هم یک انسان مانند شماست شاهزاده با اسب سفید نیست. شایع ترین نتیجه این انتظارات فریبنده در دراز مدت همانطور که قبلا نیز گفتیم، این است که اگر ازدواج شادی نداشته باشد اینبارهمسرش را سرزنش خواهد کرد.
برای اینگونه افراد -متاثرازتاثیر خیالات و مثلها- پس از ازدواج با انتظارپایان یافتن یکباره تمام مشکلاتشان، متاسفانه مشکلات مشابه در حال شکلگیری بوده و به عنوان یک ناامیدی جدی و خشم همراه با آن بروز میکند. اما اگر ما تغییر نکنیم فردا روزی متفاوت از امروز نخواهد بود. فقط کرامت در ازدواج وجود دارد نه معجزه.بنابراین شما در ابتدا به تنهایی شاد بودن را بیاموزید سپس ازدواج کنید. شادی با تقسیم کردن آن بیشتر میشود.
صحبت کردن لازم است
ازدواج کردن درک کردن یکدیگر است.انسانها با صحبت کردن یکدیگر را درک میکنند. فردی که دوستش دارید با ظاهر، طبیعت، سبک زندگیتان متناسب است، اما اگر هنگام صحبت کردن، یک عدم درک وجود دارد، توجه کنید! اگر به اندازه باشد بحث هم زیباست اما صحبت نکردن فلاکت به بار میآورد.زمانی که با او صخبت میکنی ذهنت باز میشود اگر یک به اضافه یک مساوی سه باشد این خیلی زیباست. اگر سهم مثبت بیشتری دریافت نمیکند، اما مرام شما را فریب داده و این را نیز میتوانید درک کنید میتوان گفت1 + 1 = 2 و این کافی است. اما هرچقدر شما او را دوست دارید دوست داشته باشید - زمانی که با او صحبت می کنید نمیتوانید خودتان را تفهیم کنید، اگر مشکل شما در فهمیدن معنای صحبت طرف مقابل وجود دارد، اگر حتی 1 + 1، 2 نمیشود، کار شما واقع سخت است. شما نمیتوانید با تقلید مادام العمر روبرو شوید. اگر نمی توانید با او صحبت کنید، شروع به صحبت کردن با خود و دیگران می کنید. هر دو آنها نیز خطرناک هستند.
به کسانی که میگویند"حتما ازدواج کنید، اگر موافق باشید و یکدیگر را درک کنید، شاد خواهید بود واگر یکدیگر را درک نکنید فیلسوف ." نیز ملحق نمیشوم. اگر با کسی که می تواند مخاطب شما باشد ، ذهنتان را باز کند وافکارتان را غنی نماید، ازدواج کنید، شاید شما یک فیلسوف که نه بلکه یکی از اولیای مقدس میتوانید باشید.
گفتگوی احساسی(فلورت) چه فایده ای دارد؟
وقتی ازصحبت کردن سخن به میان میآید، گرد هم آمدن و لاس زدن وگفتگوهای احساسی به فکر می آید. مردم می خواهند همدیگر را بشناسند این کاملا طبیعی است. اما گفتگوی احساسی(فلورت) ، ارتباط واقعی را منعکس نمی کند. اگر فلورت همانند زندگی طبیعی انجام شود،شاید در مورد چگونگی روند زندگی مشترک سرنخهایی به ما بدهد اما معلوم است این نیز هزینه های متقابل دیگری دارد.
فلورت یا رفتار و گفتگوهای احساسی به این معنی که ما میدانیم،اگرگاه به گاه دیدار و با هم گشتن و صحبت کردن باشد در حقیقت یعنی شخصیت های مختلف و متفاوت نسبت به شخصیت در زندگی واقعی نشان داده می شوند. به عنوان مثال، فرد بیست و سه ساعت از شبانه روز را تنها است زندگی را در سکوت و آرامش سپری میکند،نیازهای گفتگو و گشت و گذار را به ارتباطات یک ساعته در روز محدود میکند،در آن یک ساعت همانند کسی که بسیار حرف میزند، سر حال، شاد و شوخ طبع است میتواند رفتار کند و اگر فردی که دوستش دارد، به افراد سرحال و سر زنده، مهاجم وافراد اجتماعی علاقه مند باشد، ممکن است به او به چشم خوشایند و پذیرا نگاه کند.
اما وقتی که کار به ازدواج میرسد، کسی که به نظر می رسد بسیار پرتحرک است ،تنها یک ساعت در روزتحمل حرکت کردن و گفتگو را داشتنش، در واقع، یک زندگی بسیار آرام و ساکن اوبرای طرف مقابل عیان میشود و از اینجا که اصطکاک به طور طبیعی آغاز می شود.
"پس چگونه بدون گفتگو های احساسی فرد مناسب ازدواج را میتوان انتخاب کرد؟"میتوانید بگویید. در اصل خواهید دید که یک انسان برای شناخت طرف مقابلش نیاز به زمان طولانی نیز ندارد.
تحقیقات انجام شده نشان میدهد، زنان در سه دقیقه اول دیدار با طرف مقابل او را ارزشیابی کرده دسته بندی کنند.برای یک انسان خطوط چهره،، علائم چهره،تن صدا ، طرز صحبت کردن، حتی کلمه های مورد استفاده فرد،نشانه های معتبری مرتبط با شخصیت فرد میباشند. و به ویژه خانم ها، این نوع نشانه ها را به خوبی ارزیابی میکنند.
مثلا به کسی که مقابل شماست "هوا امروز چه زیباست، اینطور نیست؟" پرسیده اید، فرض کنیم. شما می توانید پاسخ های مختلفی دریافت کنید، همه اینها به یک ساختار شخصیت جداگانه اشاره می کنند:
- واقعا هوای فوق العاده ای است درون انسان پر از هیجان و نشاط میشود. (سرزنده، خوش بینانه.)
- چنین آب وهواهایی را خیلی دوست داری؟(علاقمند به ارتباط برقرار کردن با طرف مقابل)
- خب (کنترل کننده و محرمانه)
- تو حق داری، خیلی زیباست، اینطور نیست؟ (سازگار، به اشتراک گذارنده)
- سه روز پیش، خیلی بهتر بود. (زندگی کننده در گذشته.)
- بله، ما در این هوای زیبا در خانه گیر کرده ایم. (شکایت کننده، بدبینانه)
ببینید، از یک جمله چند سرنخ را می توانید بدست بیاورید.کافی است که خوب توجه کنید، با دقت به او گوش فرا دهيد و سرنخ ها را ارزیابی کنيد. بنابراین لازم نیست برای پیدا کردن شاهزاده خوش تیپ ، صدها قورباغه ببوسید.
او را خوب بشناسید
هرچند که این امر در ادامه موارد فوق است، اما آنقدراهمیت دارد که باید در پاراگرافی جداگانه باشد. حتی برای اینکه شخصی، طرف مقابلش را به خوبی را بشناسد، باید از مشکلات و وسواسهای خود آزاد باشد. حالا در مورد او فکر کنید. آیا می توانید توضیح دهید که چگونه شخصی است؟ اگر نمیتوانید شخصیت او را با حداقل ده جمله بیان کنید، او را نمیشناسید. (شما همچنین می دانید که شما این ده جمله را با دستورالعملی که در ابتدا آماده کرده اید مقایسه خواهید کرد.) اگر در حالی که او را خوب نمیشناسید، اما دوستش دارید ، ممکن است مربوط به یک پیچیدگی شما باشد که متوجه آن نشده اید، مراقب باشید!
در اینجا با یک مثال آنچه منظورم است را بیان میکنم:
به فرازبگوییم که شما مشکل مالی دارید خیلی تحت فشار هستید. خیلی عاجل نیاز به قرض گرفتن مقداری پول دارید و در این میان، شما با یک نویسنده آشنا شدید ایده های بسیار جالبی دارد. او به شما آخرین کتاب چاپ شده خود را تعریف میکند. اما شما به افکار و ایده های او اصلا توجه نمیکنید. چرا؟ چونکه ذهن شما درگیر مشکل مالیتان است. به این ترتیب شما فقط به او اینگونه توجه می کنید: عجبا که آیا این کتاب را به خوبی فروخته است؟ آیا او پول دارد؟ آیا به من قرض می دهد؟ شما حتی به ایده هایش گوش نمی دهید. به عنوان یک نتیجه، نیاز فوری شما، مشکل شما مانع از شناخت صحیح شما ازاو می شود ... حتی اگر ساعت ها با هم صحبت کنید.
دقیقا مانندهمین؛ بهتر است بگوئیم پیچیدگی در مورد میل و رغبت و توجه شما وجود دارد. شما فکر می کنید مردم به منافع شایسته شما اهمیتی نشان نمی دهند. در این مورد، حتی اگریک شخص دروغگو و غیر اخلاقی توجه زیادی به شما داشته باشد در پی شما دوان باشد، شما رابه آسمان برساند، برای شما انتخاب وبه دست آوردن او آسان میشود. شما این واقعیت را درک نمی کنید که این فرد، که شما فکر می کنید با دسترسی به او دردتان درمان میشود، به راحتی قابل تغییر است.سپس "من قبل از ازدواج متوجه نشدم که او چنین شخصی است" گفته و شکایت خواهید کرد.زمانی که از شما پرسیده شود " وقتی حتی کودکان کوچک می توانند ماهیت انسان مقابلشان را احساس کنند چطور شد که شما جنبه های مختلف شخصیت اورا ندیدید ؟"پاسخ میدهید"من نمی دانم، متوجه نشدم."
در اصل پاسخ ساده است :به آن جنبه ها اصلا توجه نکردید که... تنها یک موضوعی بود که شما علاقه مند آن بودید. وسواس شما . بنابراین می گویم " ابتدا باید وسواس خود را پیدا کنید و رفع کنید تا انتخاب درست انجام شود."
و سپس، با یک نگاه روشن،به کسی نگاه می کنید و سعی می کنید او را بشناسید. اگرطرف مقابلتان نمیتواند خلق و خوی خود را به طور صحیح توصیف کند، اگر شما نمی توانید پاسخی به سوالات "این فرد این جنبه هایش چگونه است" پیدا کنید، به این معنی است که شما نیاز به ارزیابی دوباره دارید. من فکر می کنم انجام این ارزیابی نیز همراه با افرادی که به آنها اعتماد دارید، مفید است.
با فردی دانا مشورت کنید
البته که خود شما فردی را که با او ازدواج می کنید ، انتخاب می کنید، اما شما همچنین از مشاوره با افرادی که به آنها اعتماد دارید نیز بهره مند خواهید شد.
مخصوصا اگر عاشقید(همانطور که در بالا توضیح دادیم) بخاطر اینکه انتخاب بیطرفانه نخواهید داشت، نظرات اشخاص با تجربه را که با دیدگاهی بازتر به شخص مقابلتان مینگرند را به عنوان شخص سوم حتما دریافت کنید. آیا آنها شما را به عنوان یک زن و شوهر، همسان و هماهنگ دیده اند؟ تجربه از آنچه شما فکر می کنید (و آنچه من در جوانی فکر می کردم) بسیارمهمتر است. اما در اینجا نباید اغراق آمیز باشد، شما باید تصمیم نهایی را بگیرید.
کسانی که به خاطر ترس از اشتباه یا بدلیل مردد بودن تصمیم به ازدواج با شخص مورد نظرشان را به عهده والدین یا بزرگان خود میگذارند، حق ندارند در آینده شکایت کنند.از کجا معلوم افرادی که بجای شما انتخاب می کنند وسواسی نیستند؟
همیشه میگویم، از آنجایی که ما یک جامعه بسیار وابسته هستیم و در روابط مان هیچ جایگاهی برای خودمختاری نمی دهیم، متأسفانه ما بین دو انتها می چرخیم و در نوسانیم. از یک طرف تصمیمات جوانان را به جای آنها گرفتن، تلاش برای مدیریت زندگی دیگران، خانواده هایی که گرفتار اشتباه " فرزندشان را به عنوان كودكانی ناتوان که نیازمند نصیحت هستند دیدن،"میشوند، برای خاطر وجود بزرگان ؛ از سوی دیگر، جوانانی که غرور خود را ازدست داده اند، از مسئولیت پذیری می ترسند و تمام کار خود را با ذهن و فکر دیگران انجام می دهند، و یا گروه دیگر این فشار را رد می کنند، کسانی هستند که طناب را خراب می کنند، به طور کامل به طور خود به خود با تصمیم و فکر خودعمل می کنند و با هیچ کسی مشورت نمی کنند و عصیانکارند. آیا نقطه میانه را یافتن خیلی سخت است به نظر شما؟
من همچنین می خواهم با جوانانی که والدینشان اجازه نمیدهند با فرد مورد نظرشان ازدواج کنند (یا از آنها خواسته میشود با کسی که دوست ندارد ازدواج کنند) پیامم را برسانم. اگر خانواده شما این کار را مطابق با برخی از وسواس های خود انجام دهند، سعی کنید با آنها مقابله کنید. مادر، شما می خواهید من با پسر ثروتمند ازدواج کنم چون شما ناراضایتی خود را در یک رنج مادی گره زده اید اما مشکل اصلی شما پول نیست، پدر فکر می کنید من شما را دوست ندارم،به او نگاه کنید، غنی است، اما خوشحال نیست. اگر شما به روش کافی و منطقی توضیح دهید که انتخاب شما باعث خوشحالی شما خواهد شد، چرا آنها اجازه ندهید؟ چه کسی می خواهد بچه اش ناراضی باشد؟ اگر می گویید، فرم های اندیشه اشتباه هستند، تفاوت نسلی وجود دارد، آنها نمی فهمند. شما به اندازه کافی صحبت نمی کنید زمانی آنها مانند شما جوان بودند، اگر صحیح و به اندازه کافی به آنهاتوضیح دهید، آنها درک خواهند کرد. دلیل این که اینقدر در این موضوع تاکید دارم این است که نمی خواهم در حالی که برای ساختن خانه شاد تلاش میکنید از خود ویرانه ها به جا بگذارید. این تصاویر خراب همیشه در رویاهای شما زندگی خواهند کرد، منظور من اینست که هرچقدر ممکن باشد ازدواج شما خوب و موفق انجام شود یعنی به خاطر شما میگویم ، نه برای خاطر خانواده تان.
پس خانواده او چطور ؟
هنگام بررسی خانواده، باید توجه ویژه ای به رابطه فرد با والدین خود داشته باشید. این یک واقعیت روانشناختی است که رابطه بین دخترو پدرش و رابطه پسر با مادرش، پایه و اساس راه ارتباطی است که حتی وقتی ازدواج می کنند، حفظ می شود. دختری کهدر فاصله روانی از پدرش بزرگ شده است، احتمالا با همسرش نیز این فاصله ای را قرار خواهد دارد. مردی که هویت زن مراقبت کننده یعنی مادرش را می پذیرد، نمی تواند زنی را که از لحاظ اجتماعی قدرتمند است(در حالیکه اوعلتش را نمی داند) تحمل کند. ما همچنین می توانیم به نمونه هایی اشاره کنیم ازقبیل اینکه یک دخترکه پدرش بیش از حد به او توجه کرده از شوهرنیز جلال و توجه بیش از حدش را میطلبد همچنین پسری که مادرش حالت غالب دارد نمی تواند با یک خانم منفعل خوشبخت باشد. البته، زمانی مه گفته میشود "نگاهی به خانواده اش بیاندازید" نیز باید هماهنگی بین خانواده ها را در نظر بگیریم .مهم نیست که همسران چگونه سازگار باشنداصطکاک بین خانواده ها یا در خانواده ها حداقل سبب ایجاد موارد ناخوشایند خواهد بود. همچنین در این موضوع ،ارزیابی متعادل مفید است. "آیا خانواده های ما می توانند موافق باشند؟ آیا می توانم با خانواده او مطابقت کنم"را گفته و باید از خود سوال شود.
زمان بندی مناسب
تصمیم اشتباه در زمان اشتباه گرفته میشود. اگر شما در حال تجربه یک دوره افسردگی هستید به هیچ عنوان تصمیم مهمی را که زندگی شما را گرفتارمی کند، انجام ندهید. چرا که کسی که به دریا می افتد گرفتار مار میشود.ما به بیمارانمان که در وضعیت بحرانی مانند افسردگی هستند هشدار میدهیم که " اکنون ممکن است ارزیابی صحیح انجام ندهید لذا تا زمانی که خودتان را جمع و جور کنید و از حالت بحرانی خارج شوید تصمیم مهمی اتخاذ نکنید."چرا کهاولویت ها در شرایط بحرانی تغییر می کنند و اتخاذ تصمیم صحیح به خوبی امکانپذیر نمی باشد.
یکی از بیماران من که تحت تاثیر بیحالی و ضعف ناشی از افسردگی ، عاشق یک فرد پر تحرک و شاد شده با او ازدواج کرده بود،بعد از بهبود شروع به گفتن" من چگونه می توانم با این فرد سربه هوا و بی احتیاط زندگی کنم؟ "کرده بود. آن دسته از دختران ما که برای اینکه از شرایط عدم آرامش در خانه خلاص شود به اولین کسی که در قسمتشان ببینند بله میگویند دچار یک تصمیم بسیار اشتباه شده و مشکلات و سختی های بسیاربزرگتری را متحمل میشوند این وضعیت یکی از مواردیست که بسیار مشاهده میشود.
معمولا "کسی که از باران فرار میکند گرفتار تگرگ میشود"
در چه سنی ازدواج کنیم؟
وقتی صحبت از زمان میشود، بحث سن مناسب نیز به عنوان یک مبحث مهم مطرح میشود. اگر نسبت به جنسیتها بررسی کنیم، مرد به دلیل ساختارش، دیرتربالغ می شود.این موضوع به عنوان یک واقعیت فیزیکی مورد پذیرش میباشد.این موضوع را برخی از مردان شووینیسم (طرفداران مردسالاری افراطی)اینگونه تفسیر میکنند:"مرد بودن کار بسیار سختی است"
به شوخی میگویند "رسیدن به آمادگی پذیرش مسئولیت ازدواج برای مردان قبل از سن بیست و پنج سالگی دشوار است" واقعا هم همینطور است. علاوه بر این کسانی مانند ما که وابستگی های بیشتری دارند در جامعه ای که ازدواج جوانان را بده و بستان بچه ها میدانند،این سن را تا سی سالگی هم میتوانیم افزایش دهیم. خلاصه اینکه نباید فراموش کنیم ازدواج در سنین بالاتر ریسک ارتکاب خطا و برخی اشتباهات از سوی مردان مجرد را نیز دارد. از آنجا که ازدواج نیاز به درجه خاصی از انعطاف پذیری، سازش و در صورت لزوم برگرفتن راه حل ها را دارد. اگر سن خیلی بالا رفته باشد و سبک زندگی ثابت و جاافتاده باشد ، انطباق با طرف مقابل دشوار خواهد بود."خلق و خوی چندین ساله ام را که نمیتوانم تغییر دهم" چیزی که ایده آل است، اینگونه میباشد که مرد در سن بیست و پنج تا سی ساله، هنگامی که به بلوغ می رسد ومیتواند برای راهنمایی همسرش در صورت لزوم راه حل ارائه دهد ، زن نیز در سنین بیست سال ، با شناخت خود و زندگی در حالی که شخصیتش خیلی سخت و غیر قابل انعطاف نشده آماده برای ازدواج میباشد. همچنین توصیه می شود که تفاوت پنج تا ده ساله داشته باشید. به خصوص بخاطر مسائلی که در سال های آینده آنها ممکن است پیش آید.
آیا باید ایده آل بود؟
مواردی که در بالا ذکر شدند برخی از نکاتی هستند که برای انجام یک ازدواج موفق توجه به آنها ضرورت دارد. البته، لازم نیست از همه مواردی که شمردیم یادداشت برداری کنید،اما از همه مهمتر این است که همه آنها را در نظر بگیرید. بخاطر اینکه این دنیا بهشت نیست و انسانهای زیادی در ازدواجشان دچار مشکل هستند و در سختی ها زندگی میکنند، البته تمایل به هماهنگی کامل و بینقص، خوشبینی بیش از حد است.
برای ازدواج منتظر یک فرد ایده ال همانند قهرمانهای داستانها نباشید.کسانی که "این فلان چیزش کم است آن یکی فلان چیز دیگرش" گقته دست به کمرمانده با یک نفر که هیچ چیز ندارد ازدواج کرده اند بسیارند.در بحث از تفاهم و هماهنگی ایده ال اگر این موضوع را مطرح کنم که در یک جای دنیا فردی وجود دارد که از نظر شرایط فیزیکی و خلق و خوی شبیه شما است.آیا باور میکنید؟طبیعتا باور نمیکنید. چرا که هیچ یک از انسانها با همانندی کامل با دیگری خلق نشده اند. حتی کسانی که بسیار مشابه هم هستند نیز وقتی که دقیقتر به آنها توجه میکنیم تفاوتهای بسیار زیادی در آنها میبینیم.
با هم قرارداد ببندید
اگر در پایان تمام ارزیابی ها تصمیم به ازدواج گرفته اید، توصیه میکنم شرایط این قرارازدواج را روی کاغذ بیاورید.( نه فقط من بلکه تمامی درمانگران ازدواج این را توصیه میکنند.) قوانینی که در ازدواج دنبال می شود در کدام موضوع هر کس چطور فداکاری خواهد کرد ،چه کسی مسئول چه چیزی خواهد بود،حتی اینکه در چه شهر زندگی کنند و مسائلی از این قبیل را در قالب نوشته درآوردن بسیار سودمند است. به این ترتیب در ارتباطات و کنتاکتهای پروسه ازدواج ،مشکل "آیا چیزی است که من می گویم انجام میشود یا آنچه تو می گویی؟" را تجربه نخواهید کرد. " تمام آنچه مه در اینجا نوشته ایم انجام میشود چه قولی داده بودیم؟ نگاه کن حتی زیر آن برگه را امضا کرده ایم.اما فایده نوشتاری بودن تنها رفع مشکلات ازدواج یا راه حل آنها بودن نیست،به نظر من آنچه اساسی است این است باعث میشود مشکلاتی که در آینده بروز خواهند کرد را از پیش دیدن و یا شاید هم از یک ازدواج نا مطلوب جلوگیری کردن و با از نو ساختن آن است.به این ترتیب تصمیم درست اتخاذ کردن را مساعد میکند. در شور و شوق این دوره هیجان انگیز، در حالی که مسائلی برای شما بی اهمیت به نظر می آید و میگویید" با درک و تفاهم آن را حل میکنیم و یک راهی برایش پیدا میکنیم "در این موقع عدم تفاهم های پنهانی میتوانند ظاهر شوند و به میان آیند.